محمدکریم آسایش، پژوهشگر و کنشگر شهری
همه از خشونت خانگی شنیدهایم اما چقدر فکر کردهایم که خانه نیز خود خاستگاه خشونت است؟ در کتاب «فضا، قدرت و تمایز: مطالعات جنسیت در معماری» این پرسش از چالش هایی است که در زمینه ملاحظات اجتماعی و اخلاقی در معماری مطرح میشود. دو پرسش اصلی کتاب یکی این است که آیا معماری زنان و مردان با هم متفاوت است و دیگری اینکه چگونه معماری بر نقشهای جنسیتی و تبعیض جنسیتی موثر است؟ کتاب با مروری بر طرد زنان در هنر و معماری، نگاهی به اسطورهها، مذهب، تاریخ باستان، روانکاوی، زبان شناسی و معماری مدرن سعی دارد به این دو پرسش پاسخ دهد.
دورته کولمان در کتابش از قول ویلیام تامسن و آنا ویلر، خانه را زندان ابدی زنان میخواند و از دیوید سیبلی در کتاب «جغرافیای طرد» نقل میکند که تمامی فضاهای جغرافیایی (از جمله یک آپارتمان یا خانه ویلایی) فضاهایی بالقوه برای تبعیض جنسیتی هستند و همهشان سازوکارهای قدرت و طرد را به نمایش میگذارند و آنچه تحت عنوان توصیف خانه به عنوان ساحل امن، خاطره شیرین و پوسته دومی برای بودن ارائه شده است، تصوری دروغین است؛ چنانکه بنابر بررسیهای لزلی وایزمن و ریچارد گِلِس بیشترین فضای خشونت علیه زنان، خانه است و خشونت خانگی ۷۰ درصد قربانیان زن را تشکیل میدهد، و اتاق خواب نیز مرگبارترین فضا برای زنان است.

در کتاب، توصیف تفکیک جنسیتی، نظارتگری و اتاقهای مخصوص بزمهای مردانه را در خانههای آتنی میخوانیم، خانههایی که تمامی سازوکارهای معماری آن به گفته افلاطون در خدمت تحکیم مناسبات زناشویی طراحی شده است و براساس قانون اساسی که ارسطو نگارش کرده بود، فاقد پنجره بودند. با کتاب به عصر ویکتوریا سفر میکنیم و تثبیت و بازتولید مناسبات جنسیتی و طبقاتی ارباب و رعیتی آن دوران. اهمیت حریم خصوصی از قرن شانزدهم و مهم دانسته شدن نمایش قدرت، سلسله مراتب، تناسبات و دید طولانی بر ساختار خانههای ویکتوریایی در قرن هفدهم مؤثر بودند. معماری مدرن نیز گرایشهای جنسیتی و سلطهگرانه داشته است. گرچه وضوح آن از گذشته کمتر بود. یکی از مشخصههای سبک مدرن، نفی تزئینات در ساختمان و جانب داری از خلوص مصالح و سازه برای دستیابی به بیانی واقعی، عینی و بیزمان بود. حتی لوکوربوزیه نیز به شباهت میان معماری مدرن و پوشاک مردانه در دوران معاصر اشاره کرده است، او دیوار سفید تمیز بدون تزیین را همچون پیراهن سفید مردانه میدانست. تناسبات طلایی لوکوربوزیه برمبنای تناسبات پیکر مردانه تعیین شده بود. نویفرت که کتابش مرجع معماران است نیز در تناسبات معماری، تناسبات پیکر مردانه را مبنا قرار داد، علاوه بر آن معماری نویفرت ترویج دهنده نقشهای جنسیتی نیز بود.
روانکاوی محل جدال مردسالاری و خوانشهای زنانه در معماری بود. از نظر فروید در تعبیر رویا: «اتاق در خواب نشانه زن است»، اریش نویمان از پیروان سنت یونگ نیز فضاهای توخالی را مترادف معنای زنانه و کهن الگوی مادر میدانست: گودی، عمق، دره، دریاچه، چشمه، برکه، زمین، دنیای اموات، غار، خانه، شهر.
کارین ویلهلم براساس روانکاوی فروید، معماری لوکوربوزیه را نقد میکند :«گردش معمارانه چیزی شبیه به فرآیند تجربه فردیِ روح و پیکر آدمی است که به فضا تبدیل شده باشد. این جا در محیطی کاملا خصوصی به تعارضات اودیپی در نهادهای فرهنگی پرداخته شده است، چرا که روان آدمی مکان خود را به حق بر مبل راحتیای میبیند که به شیوه مدرن با زیباییشناسی ماشینی هماهنگ است. پیکری که تا پیش از این در فعالیت و تکاپو بوده است، باید روحی تازه در خود بدمد تا بتواند دوباره در قسمتی از پیکره شهر برای خود جایی مهیا کند. آنچه که در فرهنگ شهری مردسالار برخاسته از پارامترهای تکنیکی بروز می کند، پیامد روانشناختی فردگرا است».
جالب است بدانیم که در تحلیل های روانشناسی و فمینیستی از برجها و آسمانخراشها آنها به عنوان نماد فالوس مردانه تصور شده اند. لوییس مامفورد در برجهای فالوسی و ابلیسیکهای معماری، زبانی مردشکل میدید و آن را نمادپردازی قدرت میدانست. مامفورد نمادپردازی مذکر را در خطوط مستقیم و پلانهای هندسی میدید. فیلیپ جانسن هم آسمانخراشها را «توهم بورژوازی آمریکایی» میخواند.
بد نیست یاد کنیم علیرغم مردسالاری دیرپا در معماری (اعم از پلان خانه، طراحی داخلی و مبلمان) بنابر اساطیر یونان باستان ریشههای معماری، زنانه دانسته شده است و پاسیفائه نخستین کارفرما (زن) و آریادنه دختر مینوس گشایندهی راز معماری مردانه (هزارتوی ددالوس) از طریق هنر زنانه ریسمانبافی است. بین خانه و سقف و دیوار و کلبه با لباس (کلاه، پوست، پارچه، ردا، پوشاندن، رومیزی، روتختی) در زبانهای آلمانی و لاتین همریشگی وجود دارد. البته این منحصر به سنت یونانی-لاتین نیست بلکه در میان اقوام بومی امریکا نیز این ارتباط وجود داشته است. به تعبیری «گفتمان دوخت و دوز»، چنان که چهلتکه نماد همبستگی فمینیستی زنان است. گوتفریت نیز چهار تکنیک نخستین معماری را بافندگی، نجاری، سفال گری و هنر دیوارسازی به معنای ساختن پی بنا میدانست. وی فرشها را دیوارهای نخستین قلمداد میکرد. ویتروویوس هم معتقد بود که انسانهای نخستین دیوارها را میبافتند و فروید نیز بافندگی به عنوان نیای معماری را اکتشافی زنانه میدانست.
آلیس فریدمن نیز در کتاب «زنان و شکل گیری خانههای مدرن»، کلید خلق برخی از شاهکارهای معماری قرن بیستم را کارفرمایان زن می داند.
حالا بشنویم از جریان های معماری فمینیستی و اصلاحات به نفع زنان در خانه. از دهه ۱۹۶۰ میلادی، جریانی در پروژههای معماران زن شکل گرفت که بر مشارکت ساکنان در طراحی ساختمان و نقش تسهیلگر معمار برای برآوردهسازی نیازهای کاربران مبتنی بود تا بتواند با دموکراتیکسازی معماری بر طراحی شهری «کاپیتالیستی مردانه» غلبه کند. اما یک تعارض هم وجود داشت، خواستههای کاربران زن عمدتا در راستای تثبیت نقشهای زنانه و خانوادگی آنها قرار داشت و این با اهداف فمینیستی این معماران سازگار نبود.
یک رویکرد دیگر در معماری زنانه، بازگشت به فرهنگهای پیشاتاریخی و معماریهای آن زمان بود. در این رویکرد بر نظراتی چون اینکه طراحی نظاممندِ انتزاعی و شکلگرا و میل به خودنمایی، «مردانه»، و جستجوی آرایش ارگانیکِ اجزا و طراحی بر مبنای نیاز کاربران، «زنانه» است، شکل دایرهای، زیرزمینی و ورودی از بام، چیدمان به شکل اندامهای زنانه تأکید میشد. کریستیانه ارلمن از حامیان این رویکرد به نقد خانههای مردانه میپردازد: در معماریِ جعبهایِ مدرن، هیچ محدودیتی برای روی هم انباشتن طبقات وجود ندارد و به خاطر همین همواره به بیشترین تعداد طبقه گرایش وجود دارد؛گرایش به اسکان انبوه و زندگیِ انفرادی؛ محدودیت در آزادی زنانه از طریق پلانهایی که روابط سنتی جنسیتها را بازتولید میکنند؛ تعمیمدهی، یکسانسازی، انحصارگرایی؛ انعطافپذیریِ کم در ساختمان (که منجر به انفعال حاضران در فضا شده است)؛ چشم پوشی از مصالح طبیعی؛ به کارگیری سازههای بتنی برای صنعتی و مردسالارانه کردن منطقههایی که تا پیش از این صنعتی نبوده اند؛ یکسانسازی منظرها و منطقهها و دوری از فرمهای محلی؛ و کاهش توانمندیهای کارگران (به ویژه مهارتهای پیشهوران محلی). فریتز هوندرت واسر در «بیانیه کپکزدگی علیه خردگرایی در معماری» (۱۹۵۸) و ایمره ماکووچز نیز از شکلهای دایرهای در مقابل شکلهای چهارگوش حمایت میکردند. رویکرد بازگشت به فرهنگهای پیشاتاریخی و معماری باستانی در برنامهریزی شهری و معماری فمینیستی پشتوانهاش را در «منشأ خانواده، مالکیت خصوصی و دولت» از فردریش انگلس و پژوهشهای مردمشناسانی چون جی.جی.بک اوفن، ال.اچ.مورگان و هوبرت.اچ.بنکروفت مییافت.
پسافروید با تأثیرگذاری در پساساختارگرایی، انسانمحوری را به عنوان ارزش سنتی معماری مورد تردید قرارداد که در این زمینه نظرات پیتر آیزنمن قابل توجه است. در پروژه رومئو و ژولیت در ورونا سعی شد با حذف حضور و سرآغاز به عنوان سرچشمههای انسانمحوری بر این امر فائق شود. ساختارشکنی مورد توجه گروههای جدید معماری و به ویژه نوآوانگاردهای آمریکایی قرار گرفت. البته ساختارشکنان دو دسته هستند: دسته اول پیروان دریدا، دسته دوم جویندگانِ «هتروتوپیا» یا«دگرجا» میشل فوکو هستند. این معماری به دنبال نمایش نیستها از جمله زنان است.
از دیگر رویکردهای زیبایی شناسی فمینیستی در معماری متأثر از نظریات لوس ایریگاری در مورد منطق زنانه مبتنی بر گوهرهای مبهم، نامعلوم، سیال و دارای معانی متعدد است.
از میانه سده نوزدهم میلادی، تلاشهایی پیشرو برای مدیریت بهرهورانهتر کارهای خانه وجود داشت. دو جریان در این زمینه وجود داشت. نخست، جریانی که میتوان آن را «اقتصاد خانهداری» نامید و به اصلاحات در آشپزخانه برای کاهش زمان کار خانگی زنان معطوف بود. «آشپزخانه فرانکفورتی» طراحی شده توسط مارگاریته شوته-لیهوتزکی از برجستهترین نمونههای آن بود. دسته دوم جریانهای سوسیالیستی که بر فضاهای جمعی چون آشپزخانه، غذاخوری، رختشویخانه و مراکز مراقبت از فرزندان به صورت اشتراکی تأکید داشتند. رابرت اوئن و شارل فوریه به نیوهارمونی و فالانستر از سرآمدان این جریان بودند که بر جنبش باغشهر از پتر بِئرِس، ابنی زر هاوارد، ریموند آنوین و بری پارکر نیز مؤثر بودند و حتی لوکوربوزیه نیز از آن تأثیر پذیرفته بود. به قول آگوست ببل در زن و سوسیالیسم: «آشپزخانه خصوصی، برای میلیونها زن یکی از خستهکنندهترین و وقتگیرترین نهادهایی است که در آن سلامتی و شادابیشان را از دست میدهند» و به تعبیر شارل فوریه: «جامعهای که زنانش محکوم به خانهداریاند، توسعه نیافتهتر از جامعهای است که هر دو جنسش آزادیها و حقوق برابر دارند.»
کتاب «فضا، قدرت، تمایز: مطالعات جنسیت در معماری» از دورته کولمان که توسط نشر نظر انتشار یافته از قول لزلی کینز وایزمن یادآور میشود که ساختمانها و سازماندهیهای فضایی به اندازه قواعد زبان از ارتباطات جنسیتی و نژادی و طبقاتی تشکیل شدهاند و آنها را در جامعه بازتاب میدهند و در شکلدهی سلطه گروهی بر گروهی دیگر سهیماند. معماری میراث مادی افرادی است که قدرت اقتصادی و سیاسی ساختن را دارند. معماری، ارزشهایش در خود فرم هاست، در فرآیندهای ساخت، و نحوه استفاده از آنها. «ساختن بناها، انتخابهای اخلاقی را دربرمی گیرد که موضوع قضاوتهای اخلاقیاند» تا به تعبیر سیمون دوبووار در جنس دوم خاطرنشان کند که «انسان زن به دنیا نمیآید، بلکه زن میشود».